حمیدکوچولوحمیدکوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

حمید کوچولوی عزیزم

تولدی دیگر

همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو رارنگ کرده است چه وقت دیگرگیتی تواند چون تویی خلق کند؟ ... فرشته ای فقط درقالب انسان   الان که دارم این پست و مینویسم جنابعالی خواب تشریف دارین و من بعد کلی مشغله تونستم یه سربیام نت. دوستای خوبم براتون بگم که مابلاخره 5شنبه با اعمال شاقه اسباب کشی کردیم و نمیدونم متاسفانه یا خوشبختانه مصادف شد با تولد حمید. اما من اونو به فال نیک میگیرم چون رفتن به  خونه ی جدید با تولد حمید مقارن بود وجزو خاطرات خوبمون ثبت شد.   از همه دوستای خوبم که کامنت گذاشتن وتولد حمید جونم رو تبریک گفتن صمیمانه تشکرمیکنم انشاا... بعد &nb...
29 ارديبهشت 1392

آخرین پست قبل ازتولدم

این پست آخرین پست هست تا ایشالا بعد تولد. این روزا همچنان باشیطنتای تومیگذره وماهم باید دربست دراختیارتو باشیم که یه وقت خدایی نکرده خرابکاری نکنی هرروز ماشالا شیطون تر .گاهی اوقات من واقعا احساس بی کفایتی میکنم چندروزی هست که تقریبا کارای خونه ی جدیدمون هم تموم شده وما درحال تمیز کردنش هستیم .تولد تو و اسباب کشی و ...همه با هم قاطی شده ومن واقعا موندم که امسال برات تولد بگیریم یانه .دوست داشتم تولدتو توی خونه جدیده بگیرم منتهی نمیرسیم. اما من تا اونجایی که بتونم حتی شده یه جشن کوچیک برای یادگاریش برات میگیرم گلم خلاصه بگی نگی سرم شلوغه.   این عکسا بدون شرحه...   &n...
22 ارديبهشت 1392

مسافرت یک هفته ای

امروز٨اردیبهشت هست ومن وتو ٢٤فروردین یه مسافرت یه هفته ای به تهران داشتیم     شنبه هفته ی پیش بود که تصمیم گرفتیم من وحمید کوچولو با دایی بریم تهران  بدون   بابایی .مسافرت خوبی بودهم دیداری تازه شد هم این که برای خونه ی جدیدمون خرید   کردیم بیشتر انگیزمون از رفتن هم همین بود.   خلاصه به تو یکی که خیلی خوش گذشت .بیشترخونه ی خاله بودیم یکی دو شب هم   خونه ی دایی و یک شب هم خونه ی خاله همدم خاله ی خودم.   کلی باحدیثه  مهدیه ارسلان امیرومحمد حسین بازی میکردی وبا اونا حسابی سرگرم بودی   ودیگه مثل کنه به من نمیچسبیدی.   دوروز بو...
9 ارديبهشت 1392
1